شبی به خواب فرشته ای دیدم و از ان پس بی قرار به دنبال ان سالها تمامی دیرها بتکده ها مساجد و...را گشتم خسته از این تلاش بیهوده با دردها و زخمهای بسیار به در خانه خویش رسیدم انجا فرشتهای دیدم که دست به سمت خدا برده بود چشمهایم بسته شد وقتی چشم گشودم مادرم بود که مرحم بر زخمهایم میگزاشت
بوس
دسته بندی
پرتره